اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

این وبلاگ ابتدا برای درس کاربرد کامپیوتر در مدیریت فعال شد زیرا وبلاگ ده نمره داشت
ولی دیدم فرصت خوبی هست نکته های جالبی که در زندگیم دیدم را بنویسم.
احتمالا به موضوع خاصی پرداخته نشود و هر آنچه به دل آید می نویسم زیاد هم انگیزه ای در گسترش وبلاگ ندارم چون بیشتر حرف دل هست و حرف دل هم برای اهلشه نه برای همه.
اسم وبلاگ هم هست اواب به معنی کسی که زیاد رجوع می کند و باز می گردد برای امثال منه که چند وقتی غافل میشیم و سرگرم دنیا و حواسمون به خودمون نیست، بعد یک محرمی رمضونی چیزی می شود امام حسین دوباره گوشمونو می گیرد و برمون می گرداند«خدایا امام حسین را تا آخر از من یکی نگیر که...» 313 هم که آرزومه؛می خندی؟ خوب چیه؟ آرزو بر جوانان عیب نیست!!!!!
راستی احتمال غلط املایی و بی دقتی هم زیاد داره«اگرم تذکر بدین ممنون می شوم» از اول دبستان املام ضعیف بود شمام به بزرگی خودت ببخش و جان مطلب را بگیر.
این عکس هم برای حرم حضرت رضا می باشد انشاالله خدا قسمت کند بریم زیارت با معرفت.
یا علی

مجلس امام حسین

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۳۴ ق.ظ

امشب بعد از کار فراوان و خستگی به علت عملگی برای تخلیه چهار تن بار از پشت یک خاور دیر شده بود نشد مثل شب های قبل برم آقا ماشاالله با حمید بودیم و اومدیم به سمت خونه خیلی گشنه و بی حال بودم قرار شد بریم ی جا غذا بخوریم رفتیم کبابی ولی همین که سفارش دادیم و نشستیم احساس بدی بهم دست داد دوست نداشتم کسی مارو از پشت پنجره ببینه آخه امشب شب حضرت علی اکبر بود و همه بجه هیتی ها تو هیت شام میخوردن ما هم با لباس مشکی و ریش رفته بودیم تو رستوران داشتیم شام سفارش میدادیم واقعا احساس کردم کم توفیق شدم به قول حمید یادم نمیاد تو محرم رفته باشیم رستوران آخه آدم انقدر بی توفیق می شود که شب حضرت علی اکبر جوان مرد حسین اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا الی رسول الله حتی شام هیتم گیرش نیاد اونم تو تهرون...

واقعا احساس بدی بهم دست داده بود چون من که از هیت امام حسین چیزی نمیفهمم ولی اون چیزی که با گوشت و پوست و خونم از هیت درک میکنم شام بود که اونم بهم نرسید شام رستوران با این که تقریبا خوشمزه بود اصلا بهم نچسبید رفتیم بیریون گفتیم انقدر میگردیم تا ی هیت پیدا کنیم رفتیم مسجد علوی با این که دیر شده بود ولی به سینه زنی و روضه مختصری رسیدم، دلم راضی شده بود

تو شور آخر مجلس ی دیونه رو دیدم که اون وسط داره سینه میزنه یاد دیشب افتادم که ی دیونه هم اونجا داشت خیلی خوب سینه میزد با خودم تصور کردم که نگاه کن این مجلسه چیز خاصی که نیست حتی یک دیوانه هم شرکت میکند حتی بهتر از من عزاداری میکنه پس ارزش خاصی ندارد اون جایی باید رفت که هر عاقلی هم نمی تواند بیاید مثل یک کلاس سطح بالا...

سریع از گفته خود پشیمان شدم که چقدر کم عقلم، نادان ببین آقا اباعبدالله الحسین چقدر توانمند و بزرگواره که می تواند یک مجلسی طراحی کند که هر کسی با هر قدر شعور و فهم از آن استفاده عالی و کافی کند مثل قرآن،تو مجلس امام حسین حتی من دل مرده گناه کارم می توانم زنده شوم و استفاده کنم چه برسد به آن فردی که از نعمت عقل مادی کم بهره است که بهتر از من با عقل گناه کار است

خدا نعمت محرم و صفر از ما نگیر

الهم اجعلنا مع محمد و آل محمد فی الدنا و الاخره

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی