اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

این وبلاگ ابتدا برای درس کاربرد کامپیوتر در مدیریت فعال شد زیرا وبلاگ ده نمره داشت
ولی دیدم فرصت خوبی هست نکته های جالبی که در زندگیم دیدم را بنویسم.
احتمالا به موضوع خاصی پرداخته نشود و هر آنچه به دل آید می نویسم زیاد هم انگیزه ای در گسترش وبلاگ ندارم چون بیشتر حرف دل هست و حرف دل هم برای اهلشه نه برای همه.
اسم وبلاگ هم هست اواب به معنی کسی که زیاد رجوع می کند و باز می گردد برای امثال منه که چند وقتی غافل میشیم و سرگرم دنیا و حواسمون به خودمون نیست، بعد یک محرمی رمضونی چیزی می شود امام حسین دوباره گوشمونو می گیرد و برمون می گرداند«خدایا امام حسین را تا آخر از من یکی نگیر که...» 313 هم که آرزومه؛می خندی؟ خوب چیه؟ آرزو بر جوانان عیب نیست!!!!!
راستی احتمال غلط املایی و بی دقتی هم زیاد داره«اگرم تذکر بدین ممنون می شوم» از اول دبستان املام ضعیف بود شمام به بزرگی خودت ببخش و جان مطلب را بگیر.
این عکس هم برای حرم حضرت رضا می باشد انشاالله خدا قسمت کند بریم زیارت با معرفت.
یا علی

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

دیشب با بچه ها رفته بودیم سینما یک فیلم جشنواره را دیدیم فکر کنم اسمش آفتاب، مهتاب، زمین بود.

چندی قبل مطلبی در باره ملاک ارزیابی نوشته بودم که با در دست گرفتن ملاک های ارزیابی دیگران می توان دیگران را هدایت کرد بعد این سینما فهمیدم که از آن بد تر تغییر ذائقه مردم است با این تفاوت که تغییر ذائقه ربط دارذ به ضمیر نا خود آگاه دارد اما ملاک ارزیابی نسبتا خود آگاه تر است.

این فیلم به نظرم از این جهت که درباره آدم های صحبت می کرد که معمولا ما اونارو اصلا نمی بینیم، و نکات اخلاقی خوبی هم داشت فیلم نسبتا خوبی بود. ولی مردم بیشتر عادت کردن تو سینما فیلمی ببینن که موضوعش یک چیز اخلاقی بد باشه یا موضوعش حول و حوش یک بچه پول دار بگرده فیلمی که ربطی به پابرهنگان نداشته باشد و بیشتر در باره مرفحین بی درد باشد.

این سه رفیقی که با هم رفته بودیم سینما و از نظر من هر کدام نماد یک گروه انسان بودند کاملا از این فیلم بدشون اومد و اصلا این نکات محتوی و ارزشی فیلم به چشمشون نیامد.

اینجا احساس کردم یک تغییر یا بهتر بگم هدایت ذایقه ی قوی در کشور ما بوجود آمده که این می تواند خطرناک باشد، ارزش های غرب جذاب و قوی در ذهن افراد احساس شود و ارزش های خودمان لوس و بی روح احساس شود این یک نوع بردگی و پیروی کور کورانه را بوجود می آود در این صورت طبیعی است که نوع لباس پوشیدن ما عوض شود و حتی یک موقع لباس پاره در نظر ما جذاب جلوه کند این تبعیت کورکورانه مدرن است.

 

 

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

یکی از راه هایی که می توان با آن بر ذهن جامعه یا افراد تسلط پیدا کرد تغییر ملاک های ارزیابی افراد، بر اساس نظر و تئوری خود است  به نظرم مبنای تمام بازاریابی نیز همین است.

مثلا الان مبنای ارزیابی جوانان از دیگران نوع لباس پوشیدن، پولی که فرد دارد و یا مبنای ارزیابی گروهی دیگر پست و مقام است که آدمهایی که مقام سیاسی یا اجتماعی بیشتری دارند را بیشتر تحویل می گیرند یا مبنای ارزیابی گروه دیگر که خود را به اصطلاح با شعور می دانند مدرک تحصیلی است

غرب آن زمان توانست ما را به دنبال خود بکشد بدون هیچ زوری که مبنای ارزیابی ذهنی کلی جامعه ما را با انجام تبلیغات تغییر داد، بدون هیچ جبری ما داوطلبانه دنبال غرب دویدیم به نظرم دقیقا همین ریشه تهاجم فرهنگی است.

این فقط در فرهنگ نیست علم هم همین است استاد ما حال میکند مقاله ISI دارد دقیقا بر اساس معیار های غرب حرکت کرده و برای آنها بدون هیچ هزینه ای دارد کار میکند

یا فیلم ساز ما می گوید من نوبل دوست دارم بگیرم و...

ما اون زمان می توانیم گفتمان انقلاب اسلامی را رواج دهیم که ملاک ذهنی و عملی جامعه را «ان اکرمکم عند الله اتقاکم» قرار دهیم یعنی به کسی نمره ی بیشتر بدهیم که با تقوی تر باشد و جامعه دننبال کسی بدود که تقوی بیشتری داشته باشد نه صرفا پیشرفته اقتصادی و یا...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

یک سوال مهم همیشه تو ذهن ما هست که چه انسانی با ارزش تره؟؟؟

پول؟ علم؟ زیبایی؟ تقوی؟ ایمان؟ دین؟ خانواده؟ ملیت؟

برای این سوال در طول تاریخ جوابای مختلفی داده شده و هر کدوم ما حتی به صورت نا خدا آگاه هم که شده ی جوابی تو ذهنمون به این سوال دادیم و انسانا رو بر اساس اون می سنجیم

استاد شهید مطهری هم جواب جالبی به این سوال داده که ارزش انسان ها به اندزه ارزش اون دردی که دارن هست

یکی درد شکم داره ارزشش معلومه یکی درد خانواده داره یکی درد جامعه بشری و ...

این وبلاگ برام خیر زیادی هم نداشته باشه فهمیدم که بعضی انسان ها هستند که دردشون دیگرانه و ارزششون زیاده آخه ما معمولا  دردمون خودمونه حالا علمی، پولی، اخلاقی و...

 

 

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

خیلی برام اتفاق میفته یک شب که میرم مسجد می بینم عکس یکی از پیرمردای مسجدمون زدن که به رحمت خدا رفت...

تنم می لرزه چندتا خاطره ازش میاد توذهنم وقتی بچه تر بودم تکبیر که می گفتم فلانی فلان کار کرد یا...

این چند وقت اخیر از نزدیک شاهد توی قبر گزاشتن چندتا از فامیلای نزدیکمون بودم حتی کمکم کردم

واقعا مرگ برای ما مردس لحظه ای که فکر میکنم انبوهی از خاطرات بد و خوب از زندگی هر کدومشون میاد تو ذهنم ولی همش تموم شد دیگر هیچ جوره نمی تواند اون خاطراتی که ازش تو ذهنم مونده را تغییر دهد محضر الهی هم اینگونه است دیگر فرصتی برای جبران نیست

ما اگه واقعا به مرگ یقین داشته باشیم بیشتر کار های که الان انجام میدیم و انجام نمیدیم

نمیدونم چرای این احساس برام نمی مونه که منم یک روزی قرار هست جای او بخوابم شاید برای اینه که خدا فرموده انسان جهوله اینجوری میشه...

خدایا این یک نشانه خودت برای تذکر ماست قلب ما را زنده نگه دار که این تذکرات را بشنود

 

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

آداما چند گروهند...

بعضی وقتا نمی فهمی چی شد...

خاست قلبی تو هم این نیست...

به مرور زمان نمی فهمی ولی یک باره می بینی تغییر کردی یا تغییر کرده...

در این تغییر ابزار ها و انسان ها نیز دخیلند ایشالاه از روی خیر خواهی دخیل باشند...

بعضی آدما با بعضی اخلاقیات اصلا نمیتونن کنار بیان شاید خط قرمزاشون باشه...

پایان این مسیر یک دو راهی هست...

تشکر فراوان از آن عزیزانی که واقعا لطف دارند ایشالا هیچ وقت ....نشود

رفیق نه به دست ما پیدا می شود بلکه یک لطف خدایی است

بزرگی بعضی ها اصلا در ظاهرشان معلوم نیست شاید انقدر بزرگ هستند که چشم های کوچک توان دیدن آنها را ندارد

 

 

 

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی