اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

این وبلاگ ابتدا برای درس کاربرد کامپیوتر در مدیریت فعال شد زیرا وبلاگ ده نمره داشت
ولی دیدم فرصت خوبی هست نکته های جالبی که در زندگیم دیدم را بنویسم.
احتمالا به موضوع خاصی پرداخته نشود و هر آنچه به دل آید می نویسم زیاد هم انگیزه ای در گسترش وبلاگ ندارم چون بیشتر حرف دل هست و حرف دل هم برای اهلشه نه برای همه.
اسم وبلاگ هم هست اواب به معنی کسی که زیاد رجوع می کند و باز می گردد برای امثال منه که چند وقتی غافل میشیم و سرگرم دنیا و حواسمون به خودمون نیست، بعد یک محرمی رمضونی چیزی می شود امام حسین دوباره گوشمونو می گیرد و برمون می گرداند«خدایا امام حسین را تا آخر از من یکی نگیر که...» 313 هم که آرزومه؛می خندی؟ خوب چیه؟ آرزو بر جوانان عیب نیست!!!!!
راستی احتمال غلط املایی و بی دقتی هم زیاد داره«اگرم تذکر بدین ممنون می شوم» از اول دبستان املام ضعیف بود شمام به بزرگی خودت ببخش و جان مطلب را بگیر.
این عکس هم برای حرم حضرت رضا می باشد انشاالله خدا قسمت کند بریم زیارت با معرفت.
یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

بعضی وقتا احساس می کنیم که از چشم بعضی آدما افتادیم ما ها چون بی جنبه و کوچک هستیم ناراحت میشیم ولی واقعیتش اصلا خیالی برای آدم نباید باشه تا هست و خدا هست سعی کن از چشم خدا نیفتی یک روز می بینی آدما تحویلت می گیرن ی روز به عکس عمل می کنن اصلا اعتقاد دارم دل تمام آدما دست خدا است همه این بالا و پایین ها رو خود خدا طراحی می کنه تا مارو امتحان کنه پس خیالیت نباشه بیشتر حواست باشه که از چشم خدا نیفتی اگه ی موقعی احساس کردی دعات بالا نمیره احساس کردی زیاد به فکر خدا فرو نمیری احساس کردی اتفاقی نمی افتند که ازش درسی بگیری و وجود خدا رو تو اون اتفاق احساس کنی ناراحت باش سعی کن با کارات از چشم خدا نیفتی که این بزرگ ترین درده این عالمه...

 

اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء 

 

خدایا اون گناهانی از من را ببخش که باعث می شود دعا هایم و کلامم با تو در این دنیا حبس شود و به عالم بالا تر نرسد...

خدایا ما رو در ماه شعبان پاک کن و پاکیزه به ما رمضان وارد کن تا بتوانیم محبت تو که شیرین ترین حلاوت در عالم است را درک کنیم...

یا علی...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه آخر بود نه درست ترش بگم جلسه اول بود برای من که حد اقل خیلی اول بود راستش برای همه جلسه اول بود چه آنهایی که باید می رفتند و چه آنهایی که باید می ماندند شیخ علی موقع وصیت گفت که ما باید همیشه چه داخل داشگاه و چه بعد از آن باید بسیجی بمانیم و خودمون وقف راه شهدا کنیم، یک مناجات کوچکی خواندیم و قرار شد این دفعه مرتضی قرآن بخواند من کنار مرتضی نشسته بودم اشکی که در چشمانش می لرزید را احساس می کردم ی بسیجی مخلص باید بعد از چهار سال از شورای بسیج خدا حافظی می کرد من که تا حالا فقط یک سال در شورا بودم و می دانستم که احتمالا یک سال دیگری هم هستم و هنوز بهم نگفتن برگه امتحانت بگیر بالا که می خواهیم جمع کنیم بقض گلوم گرفته بود، سعی می کردم مثل مرتضی بخندم ولی راستش دوست داشتم...

از اون گوشه هر کس وصیت پایانیش می کرد شاید تا حالا فضای شورا را اینقدر معنوی ندیده بودم بعضی ها از اخلاص می گفتن، بعضی ها از کم بودن زمان و زود به پایان رسیدن، بعضی ها میگفتن ما کم کاری کردیم خدا ما را ببخشد، بعضی ها می گفتن هوای فرماندتون را داشته باشین و...

جالب بود این اولین باری بود که می دیدم یک سری آدم دور هم جمع شده اند و بیشتر به نکرده هاشون فکر می کردند تا کرده هاشون شاید آدم در عمرش جلسه ای با این اخلاص پیدا نکنه برای همه سخت بود از این که می خواهند از این فضا جدا بشن آخه شاید یک سال ما ساعت ها با هم خندیده بودیم و یا داد بی داد کرده بودیم شاید بعضی وقت ها از بعد نظری خیلی اختلاف داشتیم و این اختلاف نظر به حدی می رسید که با هم دعوا می کردیم  ولی خدارو شکر که این دعوا هامون هم برای خدا بود نه برای پول و چیز دیگری این قرابت ها باعث شده بود که خواسته یا نا خواسته پیوندی بینمون بوجود بیاید که خودمون هم از وجود این پیوند با خبر نبودیم و این لحظه که قرار بود جلسات شورا تمام شود این پیوند خودش را نشان می داد ولی باز هم مثل همیشه دیر بود...

نوبت مرتضی شد وقتی حرف می زد دلم می ریخت پایین من هیچ وقت تا این اندازه به اخلاص مرتضی پی نبرده بودم احساس می کردم به خاطر آن کارهایی که می توانسته بکند و انجام نداده است واقعا شرمنده است، بعد جلسه به حاج علی گفتم خدا مارو ببخشد که در باره مرتضی گاهی اوقات اون جوری که باید فکر نکردیم و حرف نزدیم...

بچه های قدیمی رفتند من ماندم و شورای جدید خیلی فضا سنگین شده بود بچه های جدیدم از این هایی هستن که باطنشون بهتر از ظاهرشون است خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودند به بچه ها گفتم الان احساس میکنم مرتضی یک گوشه ای را پیدا می کند و گریه می کند مرتضی تریپش خیلی شبیه حاج احمد است ظاهری خشن و عملیاتی ولی باطنی پاک و نورانی...

خدایا کمکم کن این قبایی را که ناخواسته به تنم من رفت و خیلی بزرگ تر از هیکلم است را درست به مقصدش برسانم...

خدایا کمکم کن که همه چیز تویی و ما بازی هستیم...

یا علی

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب جلد جدید شماره بعدی حیات را برام فرستادن تا دیدم کلی حال کردم در مورد سینما انقلابی بود طراح میخواست بر روی جلد بگوید که فیلم های دفاع مقدس مثل «چ» و «شیار» سینما را از غرق شدن ابتذال و فساد نجات دادند من کلی ذوق کرده بودم خانمم تا این تصویر را دیدند گفت: «شما چرا دوست دارین همه چیز را پیوند بدین به جبهه و شهدا» رفتم تو فکر می خواستم جواب دقیقی بدم،ایشان ادامه داد: «آره خوب شما بسیجی هستید دیگر»... بعد من جواب اولیه و ساده ای دادم گفتم: هرکی با ی چیزی حال می کنه یکی با فوتبال مام با شهدا ایشالام که در آخر با همونا محشور بشیم. رفتم مسجد، هنوز سوال خانمم در ذهنم بود. واقعا چرا؟

به نظرم جامع ترین الگویی که در عصر اخیر افراد با روحیه تماما خدایی و جهادی وارد میدان شده بودند همین دوران دفاع مقدس بوده است زندگی جهادی یک سبک است و تنها راه ما برای ادامه مسیر تعالی ارزش های انسانی می باشد که به جد الگوی جامعی می باشد که نشر آن می تواند روشن کننده راه رهپویان حق باشد اگر در هر  کاری با روحیه جهادی وارد شویم قطعا راه درست را می رویم شاید.

خدایا مارم در زمره مجاهدین قرار ده تا هدایت شویم...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

مدتی بود با عنایت برادران دست کج و سارق لب تاب نداشتم که چیزی بنویسم البته تنبلی و بی حالی خودم بود که بهانه ای برای ننوشتن به دست آورده بودم گفتم حالا که لبتاب خریدم دستی به کیبرد بیاورم و یاداشتی چند از مذخرفات به هر دو معنی بنویسم...

چند سال پیش یک بار خواهرم یک جمله جالب بهم گفت که همیشه گوشه ذهنم هست اون زمانا زیاد عصبانی میشدم و به معنی واقعی از کوره در می رفتم، بهم گفت آن لحظه ای که عصبانی شدی خدا برگه ی امتحانی جلوت میزاره و امتحانت شروع میشه باید ببینی نمرت چند میشه...

بعدن دقیقا وجدان کردم که هر لحظه خدا برگه امتحانی جدیدی به آدم میده تا متناسب با خودش امتحان بده این امتحانا هیچ وقت تموم نمیشه بلکه هرچه کلاست میره بالاتر و از عمرت می گذرد سخت تر و سخت تر میشه اصلا نظام دنیا بر این اساس خلق شده است به زبان ساده همه بالا و پایین های دنیا کشکه مهم اینه که تو چند مرده حلاجی...

خدا نکنه آدم در زمره آنانی قرار بگیریم که به رفوزه شدن در امتحانات عادت کرده اند یا دست به ناشکری می زنند....

خدایا کمکمان کن...

یا علی
 

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحیمن الرحیم

بعضی وقتها آدم یهو دلش یاد ی چیزی می کند و غربت آن چیز وجودش می گیرد

نمیدونم چی شد نه راستش بگم میدونم ولی مجال گفتنش نیست یهو یا دوست قدیمی و مهربانم هویزه افتادم...

شابد هویزه هر سال نقطه عطفی در زندگی من بوده است از تمام قال و جنجال های دنیایی می کندیم و از خودمون جدا می شدیم می رفتیم اون دور دورا آره واقعا خیلی دورتر از اینجا که هستم بودش البته ساده نگاه نکنی ها دور بودنش مکانی نبود، میگن تو هویزه شهید علم الهدی و یاراش مظلومانه شهید شدند هویزه با شهر من و خیلی از جا های دنیا فرق داره هنوزم که هنوزه خلوت و تنهایی شب های هویزه با آدم حرف میزنه هنوزم.... راستش دلم برای مظلومبت شهدا میسوزه.

فقط تمام حرفم اینه که ما نفهمیدیم چه بوده و چه شده و در ندانستن خودمون غرق شدیم....

شاید یکی از بدی های این دنیا غافل کننده این باشه که به دشواری می تواند مفاهیم بزرگ و پیچیده را انتقال دهد ولی یک نقش  یا تندیس تاریخی مذخرف را می تواند سالیان سال نگه دارد و با کهنه شدن آن بر ارزش آن بیفزاید راستش خاصیت این دنیا این است که بعضی از مفاهیم که حتی در لفظ نمی گنجد را نمی تواند نگه دارد.

واقعا دردآوره برام وقتی کسی بگوید یا اباعبدالله یا لیتنا کنا معکم و شهدا را بازی و در بهترین حالت آنان را خوب بداند راستش کسی اینجا تقصیر ندارد ما نفهمیدیم و نفهماندیم که جنگ چه بود و شهدا چه کسانی بودند...

ما ارزش خون شهید را نفهمیدیم بنا بر این نمی فهمیم که شلمچه کجا است که 4000 شهید خونشان در آنجا ریخته است.

ما نفهمیدیم و نفهماندیم....

خدا ما را ببخشد و مدیون شهدا نمیراند.

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

أبد والله یا زهرا ما ننسی حسینا...

با بسم الله الرحمن الرحیم و خدا خافظی از پیشگاه امیر المومنین امام آسمان و زمین قدم در راهی می گذاریم که انتها و پایانش قطعه ای از بهشت حرم مولایمان حسین بن علی است...

راهی پر ماجرا و اندوه  راهی پر خاطره....

اربعین که می‌شود، میلیون‌ها نفر از هر گوشه‌ی جهان رو به سوی کربلا می‌نهند. میلیون‌ها نفر از عرب‌هایی که شاید اجداد آنان در سال 61 هجری مقابل فرزند پیامبرشان ایستادند و او را با آن وضعیت فجیع به شهادت رساندند، ناله و فغان «أبد والله یا زهرا ما ننسی حسینا...» سر می‌دهند... اما آیا واقعا تمام زائران حسین علیه‌السلام، اگر کربلای دیگری ایجاد شود، در جبهه‌ی حق خواهند بود یا از این‌ها، هزاران و میلیون‌ها نفر هستند که جز شعارهای تهی، چیزی زمزمه نمی‌کنند و غیر از مقبره، از کربلا چیزی نمی‌بینند؟! آیا اگر امروز ندای حق طلبی حجت حق علیه‌السلام بلند شود، زائران اباعبدالله علیه‌السلام مدافع و حامی او خواهند بود یا دوباره داستان تنهایی امام حسین تکرار خواهد شد؟

عاشورا از آن جهت که بزرگ‌ترین امتحان برای همیشه‌ی تاریخ است، همتا ندارد. بعد از چندین قرن، هنوز هم عاشورا معیار و ترازویی برای سنجش پاکی و درستی ایمان‌هاست؛ هنوز هم عاشورا محکی برای همگان است تا خود را بسنجند و از خود بپرسند که اگر در مهلکه‌ای انتخاب میان مرگ و منفعت پیش آید، کدام را برخواهند گزید...

اکنون بعد از تمام سال‌هایی که از عاشورا گذشته است، فهم ابعاد حادثه آسان است. هر کسی می‌داند که چه اتفاقی رخ داده است و در دو سر آن جنگ بزرگ چه کسانی، با چه شعارها و آرمان‌هایی حاضر بوده‌اند و نهایتا پیروز داستان چه کسی بوده است. امروز دیگر انتخاب میان یزید و اباعبدالله علیه‌السلام، ارزشی ندارد؛ انتخاب میان حق و باطل، زمانی که روشنایی حق ظلمت باطل را شکافته است و راه‌ حق و باطل جداست، هنری نمی‌خواهد. انتخاب راه درست، وقتی ارزشمند است که در زمان صحیح باشد. سال 61 هجری، از میان آن همه مردمی که مدعی اسلام بودند و حتی از میان آن شمار بسیاری که برای حضرت نامه نوشته بودند، تنها عده‌ای معدود درست عمل کردند... و شمار اندکِ جبهه‌ی حق، داستان همیشه‌ی تاریخ است... زیرا در هر حادثه، تنها عده‌ای که صاحب بصیرت‌های پولادین هستند از لغزش مصون می‌مانند و راه درست را بر می‌گزینند...

به بیان دیگر بصیرت به این معنی است که انسان به موقع حق را تشخیص دهد و عمل کند، در طول زمان حق نمایان می­شود زیرا نظام عالم بر اساس حق خلق شده است و باطل چون کفی بر روی آب است و آن چیزی که در آخر نمایان می­شود حق است، ولی کسانی که به موقع حق را تشخیص دادن و به آن عمل کردند رستگارانند...

پیاده روی کربلا فرصت مناسبی است که انسان دقیق شود و فکر کند که آیا در حال حاضر هم حسینی عمل می­کند یا خیر، به عاشورا چون یک جریان همیشگی نگاه می­کند یا به صورت یک واقعه که سال 61 هجر اتفاق افتاده است و حال به پایان رسیده است می نگرد؟ شمر و یزید زمان خود را می­شناسد یا خیر؟ آیا در حال حاضر در زمره یاران امام حسین هستیم که دین خدا را یاری دهیم یا خیر؟ و سوالات دیگری که پیاده روی کربلا زمان مناسبی برای پاسخ دادن به پاسخ دادن به آنها است.

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

معمولا وقتی صحیفه امام خمینی را مطالعه می کردم به کلمه ای بر می خوردم که یکی از پایه های نهضت امام خمینی را شکل داده بود، در صحیفه این مطلب به وضوح خودنمایی می کند که تنها قدرتی که امام جریان انقلاب را با آن جلو می برد قدرت الاهی به وسیله مردم پابرهنه بوده است این هم واضح است که منظور امام از پابرهنگان مردمی نیست که حتما پا برهنه باشند بلکه منظور امام انسان های است که تعلق به دنیا نداشته باشند که امام این قشر مردم را صاحبان اصلی انقلاب می داند و اصلی ترین وظیفه حکومت اسلامی را خدمت رسانی و تعالی این قشر می داند؛ اما یک سوال در ذهن من موجود بود که در حال حاضر این توده عظیم مردم که پیش برنده انقلاب در زمانی بوده اند کجایند؟ در حال حاضر وقتی به روستا ها و مناطق محروم سفر می کنیم به طور قالب جز افراد مسن و میان سال اثری از پابرهنگان به مفهم که امام بیان کرده است دیده نمی شود، معمولا وقتی با جوانان نقاط دور افتاده هم صجب می شوی کمتر آن صلابت و روحیه بزرگواری به چشم می خورد، واقعیت نمیدانم قضاوتم درست است یا خیر انشاالله که درست نباشد ولی مشاهداتم این را می گوید و به  طور کامل دلیلی این تفاوت نگاه 180 درجه ای را نمیدانم در حال حاضر جوانان نقاط  محروم  بیشتر چون گدایانی منتظرند تا کمکی از ناحیه دولت به آنان برسد و این را حق خود می دانند و با افتخار طلب می کنند اما روحیه حرکت و استقامت کمتر در آنان دیده می شود شاید یک دلیل آن ماهواره باشد که نمود آن در نوع پوشش جوانان دور افتاده ترین روستا های کشور مشهود است یا شاید دلیل آن کمک های بی هدف و خالی از تربیت دولت ها به این افراد و ترغیب آنان به زندگی انگلی باشد در این میان قطعا نظام آموزش خالی از پرورش و صدا و سیما هم بی تقصیر نیستند...

به طور کلی به نظر بنده یکی از خطرات اصلی که در حال حاظر نظام الاهی جموری اسلامی ایران را تهدید می کند همین فرایدن است که قشر پابرهنه به معنی دل کنده از دنیا کاهش یافته و این قشر تبدیل به جوانان لوس با انتظارات زیاد و تحت کنترل رسانه های غربی شده اند که نمود آن در دانشگاه های کشور به ظهور رسیده است.

این تغییر طبقه اجتماعی خواه یا نا خواه به علت مدرنیته باید اتفاق می افتاد ولی ضعف ما در این بود که از تربیت روحی این قشر غافل شدیم و بیشتر مشغول رشد توان معیشتی آنان بودیم، یعنی در این برهه زمان طبقه محروم تبدیل به طبقه «بورژواز» شده است و این تغییر طبقه بسری برای پذیرش یک سبک زندگی جدید می باشد، ما از این نکته غافل بودیم و با کم کاری درآموزش و پرورش این قشربستری را برای جذب آنان به تمدن غرب بوجود آوردیم یعنی این افراد باید تحصیل می کردند و پروش می یافتند و سبک زندگی جدیدی را متناسب با طبقه جدید اجتماعی خود انتخاب می کردند ما نتوانستیم به طور کامل اسلام را متناسب با این قشر جدید حق مدار به جای تکلیف مدار تروج دهیم و در آغوش غرب قش کردند البته این گزاره به طور صد درصدی هم صادق نیست یعنی جوانانی تحصیل کرده و معتقد زیادی به صورت کیفی بوجود آمده است ولی قطعا هم کیفا و هم کما این مطلوب نظام اسلامی ما نمی باشد.

قطعا اگر در حال حاضر نظام اسلامی نبود جز اندکی در تمام دانشگاه ها ما نماز نمی خواندند مثل زمان شاه که این گونه بوده است، وقتی خاطرات محصلین مذهبی را می خوانیم این وضع به وضوح دیده می شود که کل نماز خانه دانشگاه تهران چهار یا پنج نفر بیشتر نماز خوان نداشته است یا در یک پادگان جز دو نفر کسی روزه نمی گرفته است یا...

خدا روح خمینی کبیر را قرین رحمت کند که اکثر ما در صورتی که جهاد های آن عزیز مخلص نبود الان غرق گناه و غفلت بودیم...

خدا یا ما را در زمره نا شکرین نسبت به زحمات امام و خون شهدا قرار نده که انسان های پست چنین جایگاهی را دارند....

یا علی

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

بالاخره قرار شد بریم مشهد، از این اتفاق خیلی خوشحال بودم چون اولین سفر متاهلی مشهد عمرم بود، شکر خدا هم سفر های خوبی هم پیدا کرده بودیم، حاج علی وقتی فهمید میخام برم مشهد بی درنگ گفت من و خانمم هم می آییم فقط یک هماهنگی کوچک لازمه که ظرف مدت کوتاهی این هماهنگی را انجام داد و قرار شد بریم حاج علی خدا خیرش بده خیلی آدم مهربون و عاقلی هست، یکی از نعمت های که خدا در طول زندگی بهم داده است رفیق های خیلی خوب بوده است که شیخ ما هم یکی از آن گل های روی زمینن است که از قضا چند سالی هست که داره من تحمل می کند؛ از خاطرات و جزئیات خرید بلیط و شوخی ها قطار مسیر بگذریم؛ شبانه رسیدیم مشهد و رفتیم خانه ی محل اسکان، یک چرت کوتاه زدیم و خودمون آماده کردیم که صبح بریم حرم در مسیر رسیدن به حرم حال و هوای عجیبی داشتم برام خیلی جالب بود تا رسیدیم به باب الرضا سلام دادیم تا صحن قدس با خانم رفتیم و از هم جدا شدیم تا هر کدوم برویم دنبال کار خودمون، من وارد حرم شدم اول رفتم تو رواق پشت کفشداری 13 تا چند رکعت نماز بخوانم کنار یکی از ستون های پهن رواق، در فاصله ی کمی از من عده ای که به صورت دسته جمعی مشغول خواندن زیارت نامه بودند، چند رکعتی نماز خواندم بعد از نماز در همان حالت تشهد نشسته بودم با یک حالت خماری غرق در تفکر بودم که این گروه توجه من را به خود جلب کرد

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز صبح از مشهد برگشتیم این سفر برگ دیگری از دفتر زندگی ام را به سمت آخر ورق زد، هر قدم  در زندگی ما یعنی نزدیک تر شدن به سکوی پرش نهایی دنیا، ولی خیالی نیست « روز ها گر رفت گو رو باک نیست / تو بمان ای که همچون تو پاک نیست» عمر سرمایه ما است مهم این است که به چه اندازه برای خدا هزینه می کنی تا برایمان باقی بماند.

من انتظار این سفر را از مدت ها پیش می کشیدم هر باری که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف می شدم با خودم فکر می کردم که در آینده چه کسی رفیق و همراهم برای ادامه راه می باشد؟ در ضمن وقایع این عالم به من ثابت کرده بود که خواستگاری و تحقیقات و... همه کشک است و کار دست کس دیگری می باشد چون این قضیه آنقدر ریزه کاری متناسب با هر فرد دارد که در این فرایند قابل تشخیص نسبت بلکه در باره کلیات شخصیت هر فرد اطلاع اجمالی بدست می آید و بقیه پوشیده می باشد و اصلا به ذهن نمی رسد که در موردش تحقیق کرد.

 خدا را شکر....

همراه زندگی خود را مثل بسیاری از نعمت های عمرم  هدیه و لطفی ای از امام هشتم می دانم ، انشاالله به یاری خدای متعال بتوانم در حفظ و ایجادی بستری برا رشد آن عزیز قدمی بردارم.

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش             می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش

اگر خدا قوت دهد و وقت داشته باشم قسمت های از این دو روز را به صورت سفر نامه می نویسم.

یا علی

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

امشب جلسه شورا بود کما فی السابق تا پاسی از شب طول کشید، بحث اصلی این چند وقته بچه های بسیج شده مذاکرات هسته ای، دقیقا نمیدانم به چه دلیلی این مقدار اختلاف تحلیلی در باره این مذاکرات بوجود آمده است و فضا کلی جامعه حزب الله مبهم می باشد، شاید علتش قدرت تیم رسانه این دولت باشد که همه سر در گم شدند یا ضعف اطلاعاتی تحلیل گران از مذاکرات یا .... دقیقش را نمیدونم ولی تحلیل خودم در باره کلیت مذاکرات این است که در شرایط موجود صحیح ترین تصمیم گرفته شده است ولی اشکال اصلی کار در آن است که نباید شرایط به جایی می انجامید که عاقلانه ترین تصمیم مذاکره با امتیاز 10 به 1 به نفع دشمنان خدا باشد، مثل ماجرای «حکمیت» که حضرت امیر عاقلانه ترین تصمیم رادر شرایطی که یارانش بوجود آورده بودند گرفتند، یعنی اگر مردم و مسولان محکم پای اصول اسلام و انقلاب می استادند و مقامت می کردن و سختی های دنیایی جهاد در راه خدا را تحمل می کردند نباید این گونه مذاکره صورت می گرفت، به قول بچه ها حیات به جان خریدند به نان نفروشیم.

صحبت های پایان 100 روز آقای ریس جمهور خیلی نا امیدم کرد هرچه گشتم تا بوی از روحیه جهادی و استکبار ستیزی که از اصول انقلاب ما می باشد پیدا کنم چیزی نیافتم، کاش آقای ریس جمهور روحانی نبود و این حرف ها را می گفت، آشتی با همه یعنی چه؟ مگر علی علیه السلام با همه آشتی کرد؟ اگر مولا به دنبال آشتی با همه بود که تا الان این همه دعوا نداشتیم این یک اصل است که سیره تمام پیامبران و امامان به غیر از این نبوده است که برای حق باید هزینه کرد و سختی کشید ما نباید ذائقه مردم را به سمت راحت طلبی و دنیا پرستی ببریم ما باید مردم را جهت هزینه کردن برای اعتقاداتشان تربیت کنیم، حرف هایی که بر زبان ریس جمهور زده می شد دقیقا روحیه یک انسان لیبرال را نشان می داد و مشمئاز کننده ترین قسمت برنامه هم آن مجری های متملق و چاپلوس بودند که از توصیف آنان گذر کنیم با آن راهبردی که ریس جمهور در زمینه فرهنگ بیان کرد خدا به این کشور رحم کند.

گذر کنیم که دنیا ارزش غصه خوردن را ندارد و یقینا حضرت حق عالم را به خیر تمام می کند مهم این است که ما تا چه اندازه به تکلیف خود عمل کردیم و چه نمره ای کسب کردیم.

خدا می داند که یکی از آرزو های قلبی من این است که با پرچم های یا لثارات الحسین در مسجد الاقصی نماز جماعت اقامه کنیم انشاالله هرچه زودتر آن روز فرا رسد...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی