اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

این وبلاگ ابتدا برای درس کاربرد کامپیوتر در مدیریت فعال شد زیرا وبلاگ ده نمره داشت
ولی دیدم فرصت خوبی هست نکته های جالبی که در زندگیم دیدم را بنویسم.
احتمالا به موضوع خاصی پرداخته نشود و هر آنچه به دل آید می نویسم زیاد هم انگیزه ای در گسترش وبلاگ ندارم چون بیشتر حرف دل هست و حرف دل هم برای اهلشه نه برای همه.
اسم وبلاگ هم هست اواب به معنی کسی که زیاد رجوع می کند و باز می گردد برای امثال منه که چند وقتی غافل میشیم و سرگرم دنیا و حواسمون به خودمون نیست، بعد یک محرمی رمضونی چیزی می شود امام حسین دوباره گوشمونو می گیرد و برمون می گرداند«خدایا امام حسین را تا آخر از من یکی نگیر که...» 313 هم که آرزومه؛می خندی؟ خوب چیه؟ آرزو بر جوانان عیب نیست!!!!!
راستی احتمال غلط املایی و بی دقتی هم زیاد داره«اگرم تذکر بدین ممنون می شوم» از اول دبستان املام ضعیف بود شمام به بزرگی خودت ببخش و جان مطلب را بگیر.
این عکس هم برای حرم حضرت رضا می باشد انشاالله خدا قسمت کند بریم زیارت با معرفت.
یا علی

۲۲ مطلب با موضوع «از دل» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه آخر بود نه درست ترش بگم جلسه اول بود برای من که حد اقل خیلی اول بود راستش برای همه جلسه اول بود چه آنهایی که باید می رفتند و چه آنهایی که باید می ماندند شیخ علی موقع وصیت گفت که ما باید همیشه چه داخل داشگاه و چه بعد از آن باید بسیجی بمانیم و خودمون وقف راه شهدا کنیم، یک مناجات کوچکی خواندیم و قرار شد این دفعه مرتضی قرآن بخواند من کنار مرتضی نشسته بودم اشکی که در چشمانش می لرزید را احساس می کردم ی بسیجی مخلص باید بعد از چهار سال از شورای بسیج خدا حافظی می کرد من که تا حالا فقط یک سال در شورا بودم و می دانستم که احتمالا یک سال دیگری هم هستم و هنوز بهم نگفتن برگه امتحانت بگیر بالا که می خواهیم جمع کنیم بقض گلوم گرفته بود، سعی می کردم مثل مرتضی بخندم ولی راستش دوست داشتم...

از اون گوشه هر کس وصیت پایانیش می کرد شاید تا حالا فضای شورا را اینقدر معنوی ندیده بودم بعضی ها از اخلاص می گفتن، بعضی ها از کم بودن زمان و زود به پایان رسیدن، بعضی ها میگفتن ما کم کاری کردیم خدا ما را ببخشد، بعضی ها می گفتن هوای فرماندتون را داشته باشین و...

جالب بود این اولین باری بود که می دیدم یک سری آدم دور هم جمع شده اند و بیشتر به نکرده هاشون فکر می کردند تا کرده هاشون شاید آدم در عمرش جلسه ای با این اخلاص پیدا نکنه برای همه سخت بود از این که می خواهند از این فضا جدا بشن آخه شاید یک سال ما ساعت ها با هم خندیده بودیم و یا داد بی داد کرده بودیم شاید بعضی وقت ها از بعد نظری خیلی اختلاف داشتیم و این اختلاف نظر به حدی می رسید که با هم دعوا می کردیم  ولی خدارو شکر که این دعوا هامون هم برای خدا بود نه برای پول و چیز دیگری این قرابت ها باعث شده بود که خواسته یا نا خواسته پیوندی بینمون بوجود بیاید که خودمون هم از وجود این پیوند با خبر نبودیم و این لحظه که قرار بود جلسات شورا تمام شود این پیوند خودش را نشان می داد ولی باز هم مثل همیشه دیر بود...

نوبت مرتضی شد وقتی حرف می زد دلم می ریخت پایین من هیچ وقت تا این اندازه به اخلاص مرتضی پی نبرده بودم احساس می کردم به خاطر آن کارهایی که می توانسته بکند و انجام نداده است واقعا شرمنده است، بعد جلسه به حاج علی گفتم خدا مارو ببخشد که در باره مرتضی گاهی اوقات اون جوری که باید فکر نکردیم و حرف نزدیم...

بچه های قدیمی رفتند من ماندم و شورای جدید خیلی فضا سنگین شده بود بچه های جدیدم از این هایی هستن که باطنشون بهتر از ظاهرشون است خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودند به بچه ها گفتم الان احساس میکنم مرتضی یک گوشه ای را پیدا می کند و گریه می کند مرتضی تریپش خیلی شبیه حاج احمد است ظاهری خشن و عملیاتی ولی باطنی پاک و نورانی...

خدایا کمکم کن این قبایی را که ناخواسته به تنم من رفت و خیلی بزرگ تر از هیکلم است را درست به مقصدش برسانم...

خدایا کمکم کن که همه چیز تویی و ما بازی هستیم...

یا علی

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب جلد جدید شماره بعدی حیات را برام فرستادن تا دیدم کلی حال کردم در مورد سینما انقلابی بود طراح میخواست بر روی جلد بگوید که فیلم های دفاع مقدس مثل «چ» و «شیار» سینما را از غرق شدن ابتذال و فساد نجات دادند من کلی ذوق کرده بودم خانمم تا این تصویر را دیدند گفت: «شما چرا دوست دارین همه چیز را پیوند بدین به جبهه و شهدا» رفتم تو فکر می خواستم جواب دقیقی بدم،ایشان ادامه داد: «آره خوب شما بسیجی هستید دیگر»... بعد من جواب اولیه و ساده ای دادم گفتم: هرکی با ی چیزی حال می کنه یکی با فوتبال مام با شهدا ایشالام که در آخر با همونا محشور بشیم. رفتم مسجد، هنوز سوال خانمم در ذهنم بود. واقعا چرا؟

به نظرم جامع ترین الگویی که در عصر اخیر افراد با روحیه تماما خدایی و جهادی وارد میدان شده بودند همین دوران دفاع مقدس بوده است زندگی جهادی یک سبک است و تنها راه ما برای ادامه مسیر تعالی ارزش های انسانی می باشد که به جد الگوی جامعی می باشد که نشر آن می تواند روشن کننده راه رهپویان حق باشد اگر در هر  کاری با روحیه جهادی وارد شویم قطعا راه درست را می رویم شاید.

خدایا مارم در زمره مجاهدین قرار ده تا هدایت شویم...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

مدتی بود با عنایت برادران دست کج و سارق لب تاب نداشتم که چیزی بنویسم البته تنبلی و بی حالی خودم بود که بهانه ای برای ننوشتن به دست آورده بودم گفتم حالا که لبتاب خریدم دستی به کیبرد بیاورم و یاداشتی چند از مذخرفات به هر دو معنی بنویسم...

چند سال پیش یک بار خواهرم یک جمله جالب بهم گفت که همیشه گوشه ذهنم هست اون زمانا زیاد عصبانی میشدم و به معنی واقعی از کوره در می رفتم، بهم گفت آن لحظه ای که عصبانی شدی خدا برگه ی امتحانی جلوت میزاره و امتحانت شروع میشه باید ببینی نمرت چند میشه...

بعدن دقیقا وجدان کردم که هر لحظه خدا برگه امتحانی جدیدی به آدم میده تا متناسب با خودش امتحان بده این امتحانا هیچ وقت تموم نمیشه بلکه هرچه کلاست میره بالاتر و از عمرت می گذرد سخت تر و سخت تر میشه اصلا نظام دنیا بر این اساس خلق شده است به زبان ساده همه بالا و پایین های دنیا کشکه مهم اینه که تو چند مرده حلاجی...

خدا نکنه آدم در زمره آنانی قرار بگیریم که به رفوزه شدن در امتحانات عادت کرده اند یا دست به ناشکری می زنند....

خدایا کمکمان کن...

یا علی
 

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحیمن الرحیم

بعضی وقتها آدم یهو دلش یاد ی چیزی می کند و غربت آن چیز وجودش می گیرد

نمیدونم چی شد نه راستش بگم میدونم ولی مجال گفتنش نیست یهو یا دوست قدیمی و مهربانم هویزه افتادم...

شابد هویزه هر سال نقطه عطفی در زندگی من بوده است از تمام قال و جنجال های دنیایی می کندیم و از خودمون جدا می شدیم می رفتیم اون دور دورا آره واقعا خیلی دورتر از اینجا که هستم بودش البته ساده نگاه نکنی ها دور بودنش مکانی نبود، میگن تو هویزه شهید علم الهدی و یاراش مظلومانه شهید شدند هویزه با شهر من و خیلی از جا های دنیا فرق داره هنوزم که هنوزه خلوت و تنهایی شب های هویزه با آدم حرف میزنه هنوزم.... راستش دلم برای مظلومبت شهدا میسوزه.

فقط تمام حرفم اینه که ما نفهمیدیم چه بوده و چه شده و در ندانستن خودمون غرق شدیم....

شاید یکی از بدی های این دنیا غافل کننده این باشه که به دشواری می تواند مفاهیم بزرگ و پیچیده را انتقال دهد ولی یک نقش  یا تندیس تاریخی مذخرف را می تواند سالیان سال نگه دارد و با کهنه شدن آن بر ارزش آن بیفزاید راستش خاصیت این دنیا این است که بعضی از مفاهیم که حتی در لفظ نمی گنجد را نمی تواند نگه دارد.

واقعا دردآوره برام وقتی کسی بگوید یا اباعبدالله یا لیتنا کنا معکم و شهدا را بازی و در بهترین حالت آنان را خوب بداند راستش کسی اینجا تقصیر ندارد ما نفهمیدیم و نفهماندیم که جنگ چه بود و شهدا چه کسانی بودند...

ما ارزش خون شهید را نفهمیدیم بنا بر این نمی فهمیم که شلمچه کجا است که 4000 شهید خونشان در آنجا ریخته است.

ما نفهمیدیم و نفهماندیم....

خدا ما را ببخشد و مدیون شهدا نمیراند.

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

چند وقتی هست به خاطر اتفاق های مختلفی که برایم افتاده که شکر خدا مبارک بوده است زمانی برای نوشتن و به روز رسانی نداشتم امروز روز میلاد شمس الشموس حضرت رضا علیه السلام است از صبح که بیدار شدم از این بابت خوشحالم تا آخرش که ببینم چطور می شود، دیشب خانه بود دیدم اصلا این طور نمی شود که شب عید بنشینم خانه و از تلویزیون حرم امام رضا علیه السلام را نگاه کنم زنگ زدم جواد داشت می رفت هیئت، گفتم اگه حال داری بیا با هم بریم، جواد نزدیک هیئت بود ولی به خاطر ارادت قلبی که به حضرت زهرا دارد کلی راه آمد دنبالم و با هم رفتیم همون جا، مجلس خوبی بود و بانی های آن برادر انجمن بودند همین نکته باعث شد که از اول تا آخر فکرم مشغول باشد، از این که بعضی وقت  ها در محافلی با عقاید دیگر شرکت می کنم راضی هستم زیرا خوب فکرم مشغول می شود، سعی می کردم تک تک حرکات آدم هایی که وارد مجلس می شوند، نکات سخنران، سرود مداح و...  را دقیق زیر نظر بگیرم؛ تیپ اکثر مستمعین چه جوان و چه پیر با یک ریش پرفسوری ترتمیز به همراه لباس و ساعت گران قیمت تو چشم می خورد و در و دیوار خانه ای که مجلس در آن بود نیز با آدم صحبت می کرد...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

«اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِیاءِ وَ الْعَظِمَة وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَالْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُک بِحَقِّ هذَا الْیَوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمحَمَّد صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تُدْخِلَنِی فی کلِّ خَیْر اَدْخَلْتَفیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ اَنْ تُخْرِجَنی مِنْ کلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُک عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُک خَیْرَ ما سَئَلَک بِهِ عِبادُک الصّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِک مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُک الْمـُخْلَصُونَ»

خدارو شکر...

امسال رمضون بودم ولی راستش اون چنان که باید بهره ای نبردم ولی به اندازه تنفس در هوای رمضان روحم زنده شد؛ خدارو شکر

تو رمضون در رحمت همه جوره بازه ولی من غافل و سرخوش بازی بازی می کنم...

با این دعای نماز عید فطرخیلی حال می کنم اصلا با این نمازه خیلی حال می کنم....

یکی از زیبا ترین لحظه های عمرم اون زمانایی که جمعیت مسلمین در حال بندگی خدا می بینم خدارو شکر...

ای خدایی که اهل بزگی و عظمتی ای خدایی که اهل بخشش و رحمت هستی..

خدایا چشمت به روی گناهان ما ببند و به حق اعمال خالصانه مومنین مارو رفیق خودت کن...

لذت بودن با خودت به ما بچشون و با دوری از خودت مارو عذاب نکن که حقیقتا سخت ترین عذاب دوری از تو هست...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

حسن باقری یک جمله جالب داره که میگه «مبدا کار ما شود جنگیدن...»

خیلی وقت ها در کار های فرهنگی و تربیتی دچار این مشکل می شویم که کار ما می شود بسیجی بودن و فراموش می کنیم که هر فعالیتی که انجام می دهیم باید ما را یک قدم به خدا نزدیک کند فراموش می کنیم که هدف همیشه باید تقرب باشد. خیلی شده است که کاری انجام داده ام، دوره ای کلاسی یا... اما کم از خودم سوال کردم که: «آیا این کار تو خودت را به خدا نزدیک کرد یا خیر؟؟» این واقعا شاخص خوبی است که ببینیم فعالیت های ما درست است یا نه.

کلا زیاد سوراخ دعا رو گم می کنیم، آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم...

«ضل ان سبیله» به کسی می گن که هدفش خدایی است ولی تو این راه هی کج و ماوج می رود این بیماری هست که معمولا ما رو فرا می گیرد خیلی از آدما اصلا نمی خواهند به سمت خدا حرکت کنند ولی گروه دیگر هستند که می خواهند به سمت خدا حرکت کنند و هی دور خودشون می چرخند یهو نگاه می کنند می بینند 24 سالشون شد ولی هنوز به جایی نرسیدند و بلکه پسرفت هم کردند. این بیماری دو علت اصلی دارد اول غفلت دوم ضعف در قوت برای حرکت کردن در مسیر که چیزی هست از جنس تقوی.

خدایا در این ایام عزیز توفیق دیدار جمالت را به تمام بندگان بده باشد که دیدار جمالت آتش محبت درونی ما را بر انگیزد و این محبت قوتی برای پیمودن طریقت شود....

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

 

کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ

 

خیلی وقت ها که صادقانه به حساب کتاب دنیایی خود در مورد حکومت اسلامی و عاقبت آن با توجه به عملکرد و وضعیت خودمان می پردازم آینده روشنی را برای این جریان متصور نیستم، در صورتی که هر وقت آقا در باره آینده حکومت اسلامی سخن می گوید بسیار روشن حرف می زند اول احساس می کردم ایشان سیاسی کاری حرف می زنند بعد که عمیق شدم و با این چنین آیه ها و تارخ مردان مومن رو برو شدم پی بردم که بازی گردان اصلی کس دیگری است و این تصورات من ناشی از ایمان ضعیفم می باشد. البته یک نکته تربیتی هم دارد که ذهن ما تحت تربیت نظام الگو گرفته از فرهنگ غربی کاملا مادی فکر می کند.

برداشت من از آیه فوق این است که جمعیت کم یا نیروی کم شما ملاکی برای پیروزی دشمن نمی باشد، آن چیزی که شما را پیروز می کند میزان صبر شما در راه حق و تحمل سختی ها است خدا در هستی نظام اسباب و مسبب های دارد که عده ای از آنها برای ما مشهود و قابله اندازه گیری است ولی نظام های اسباب و مسببی هم دارد که ما آنها را نمی بینیم و در محاسبات خود محسوب نمی کنیم و در واقعیت امر وجود دارد کافی است ما ایمان خود را افزایش دهیم.

ما پیروزیم اگر در راه خدا پایدار باشیم...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

خدارو شکر دیروز امتحانای ترم دهم هم تموم شد و یک قدم جلو تر رفتم در واقع یک قدم به آخر نزدیکتر شدم...

ایام امتحانا زمان جالبیه آدم مجبوره یک بازه تقریبا دو هفته ای بنشیند پای درس و کتاب برا من که از اول کودک گریز پای بودم کار نسبتا سختیه...

دقیقا نمیدونم که این مسولین دانشگاه کی میخان بفهمند که این سیستم آموزشی سی سال پیش جواب میداده و الان اصلا به درد نمیخوره، در حال خاضر دانشجو با فرقون فرق زیادی نمیکنه که شب امتحان پر میکنه صبح می ریزه رو برگه دو باره خودش برا فردا آماده می کنه و...

وضع کلاسامونم که نگو خیلیاش واقعا وقت سوزی بیش نیست.

امشب داشتم فیلم حسن باقری رو میدیدم 4 قسمت پشت سر هم رو نگاه کردم، فهمیدم که از جنگ هیچی نمیدونم احساس می کنم یکی از کار های اصلی که انقلاب نیاز داره این جور کار هاست خدا خیرشون بده واقعا کار ارزشمندی کردن.

نکته ای که بیشتر ذهنم درگیر کرد این بود که حسن باقری اون موقع فهمید که در جنگ از چه چیزی داریم ضربه می خوریم، رفت اطلاعات و عملیات سپاه رو راه انداخت و نیرو هارو هدایت کرد الان آن موضع کیلیدی چیه؟ باید دنبال چی بریم؟

واقعیتش انتخابات برام پیام های زیادی داشت یکیش این بود که حرفای ما زیادم از جانب مردم خریدار نداشته و نقش رسانه های ما بیشتر گول زدن خودمون بود تا تاثیر گزاری بر روی مردم ما این ههه این جریان رو نقد کردیم ولی دوباره مردم با اقتدار بهشون رای دادند و نه بزرگی به مقاومت دادند.

جامعمون بد جوری قفل شده احساس می کنم اثر فعالیت های فرهنگی امت حزب الله خیلی کم شده با این که حجم کار الحق و الانصاف رشد زیادی داشته نیاز به یک بازنگری دقیق و حساب شده داریم.

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی

الان تقریبا معلوم شده است که ریس جمهور آقای روحانی می باشد واقعا بدجوری حالم گرفتس بیشتر از خودم تا کشور...

چند تا نکته این انتخاب داشت که الان حال نوشتنش ندارم

اولین چیزی که ما ازش ضربه می خوریم بی تقوایی خودمون هست

نمی دانم الخیر فی ما وقع...

به قول آقای جلیلی باید از این فرصت استفاده کرد و دقیق دید که اشکال های ما کجا بوده است که اون جوری که فکر می کردیم مردم با ما راه نیامدند انگار گوششون نسبت به رسانه ها ما بسته بودند

خدا خودش کمکمون کنه شاید این اتفاق خیلی هم خیر باشه...

  • سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی