بوی جوی مولیان آید همی.... یاد یار مهربان آید همی
بسم الله الرحیمن الرحیم
بعضی وقتها آدم یهو دلش یاد ی چیزی می کند و غربت آن چیز وجودش می گیرد
نمیدونم چی شد نه راستش بگم میدونم ولی مجال گفتنش نیست یهو یا دوست قدیمی و مهربانم هویزه افتادم...
شابد هویزه هر سال نقطه عطفی در زندگی من بوده است از تمام قال و جنجال های دنیایی می کندیم و از خودمون جدا می شدیم می رفتیم اون دور دورا آره واقعا خیلی دورتر از اینجا که هستم بودش البته ساده نگاه نکنی ها دور بودنش مکانی نبود، میگن تو هویزه شهید علم الهدی و یاراش مظلومانه شهید شدند هویزه با شهر من و خیلی از جا های دنیا فرق داره هنوزم که هنوزه خلوت و تنهایی شب های هویزه با آدم حرف میزنه هنوزم.... راستش دلم برای مظلومبت شهدا میسوزه.
فقط تمام حرفم اینه که ما نفهمیدیم چه بوده و چه شده و در ندانستن خودمون غرق شدیم....
شاید یکی از بدی های این دنیا غافل کننده این باشه که به دشواری می تواند مفاهیم بزرگ و پیچیده را انتقال دهد ولی یک نقش یا تندیس تاریخی مذخرف را می تواند سالیان سال نگه دارد و با کهنه شدن آن بر ارزش آن بیفزاید راستش خاصیت این دنیا این است که بعضی از مفاهیم که حتی در لفظ نمی گنجد را نمی تواند نگه دارد.
واقعا دردآوره برام وقتی کسی بگوید یا اباعبدالله یا لیتنا کنا معکم و شهدا را بازی و در بهترین حالت آنان را خوب بداند راستش کسی اینجا تقصیر ندارد ما نفهمیدیم و نفهماندیم که جنگ چه بود و شهدا چه کسانی بودند...
ما ارزش خون شهید را نفهمیدیم بنا بر این نمی فهمیم که شلمچه کجا است که 4000 شهید خونشان در آنجا ریخته است.
ما نفهمیدیم و نفهماندیم....
خدا ما را ببخشد و مدیون شهدا نمیراند.
- ۹۲/۱۰/۲۹