- ۰ نظر
- ۲۵ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۴۷
امشب شب انتخابات است، انتخابات ریاست جمهوری ولی این دوره با دو دوره قبل که من یادم هست خیلی فرق می کند، این دوره واقعیتش برای هر سلیقه ای کاندیدایی موجود می باشد، از حزب اللهی اسلام ناب گرفته تا سبزی چی فتنه گر، بنابر این وقتی آدمها را نگاه می کنم تو تگاه اول حدث میزنم که این بنده خدا به کی رای میده و معمولا درست در میاد، دوست دارم فرصت کنیم تحلیل و پیش بینی برای انتخابات داشته باشم ولی بیشتر ترجیه میدم در مورد موضوع بنویسم.
راستش امشب در خانه نشسته بودم تلفنم پشت سر هم زنگ می خورد و با این و اون بحث می کردم که چرا باید به جلیلی رای داد یکی طرفدار قالی بود یکی طرفدار موسوی ویکی هم طرفدار روحانی باید متناسب با هر کسی استدلال می کردم، این چند وقته فهمیدم که کمی در بحث تند می شوم و این در کل به ضررمه امشب سعی می کردم در خونسردی کامل با این و اون بحث کنم نتیجشم خدایش خوب بود.
تلفنام که تموم شد احساس کردم از سمت تجریش سر و صدا زیاد میاد، آخه امشب شب انتخابات است و کارناوال های انتخاباتای راه افتادن؛ راهی خیابان شدم، رفتم به سمت میدان تجریش برام یک حس کاملان به قول دوستان روشن «نوستالژیک» داشت آخه این سومین انتخاباتی بود که داشتم کاملا از نزدیک تجربه می کردم.
یادم هست سال 84 من بسیجی مسجد اعظم تجریش بودم خودم رفته بودم ستاد احمدی نژاد تو تجریش تاسیس کرده بودم و شده بودم مسول ستاد تجریش احمدی نژاد، از کوچه زغالیا سیرش می گرفتیم و شب تا صبح تمام شمرون عکس احمدی نژاد می چسبوندیم، مخ رفقا رو هم میزدم که بیان کمک، هنوز که هنوزه دوستان که بهم میرسن میگن: «یادت مخ مارو میزدی میومدیم سریش مالی حالا جواب بده» خیلی حال میداد یادم هست ی پول اندکی جمع کردیم و یک تبلیغ درست کردیم که روش عکس اسکلت بود و اون تبلیغ پخش کردیم تو خیابونای تجریش هی هی هی هی....
یادش بخیر اون دوران واقعا من به شخصه خیلی پاک و صادق کار می کردم و از جون و دل مایه میزاشتم گذشت چهار سال آقای احمدی نژاد باتمام بالاو پایین ها کشور تموم شد؛ سال 88 هم به همین صورت ستاد مردمی احمدی نژاد تو تجرش راه انداخته بودیم ولی سال 88 یک شور و نشاط دیگه ای داشت خیابونا شبا پر آدم می شد معمولا همه مخالف ما پودن یادم هست شبا که میرفتم تبلیغ خیلی دلم می گرفت چون بیشتر مخالف بودند و واقعا بد جوری ظاهر می شدند بیشتر دنبال بزن و برقص بودند و علیه احمدی نژاد فحش می دادند و از موسوی حمایت می کردند یادم بعضی شب ها خیلی مایوس می شدم یادم هست مثل امشبی یک طرف میدان تجریش ما احمدی نژادیا جمع شده بودیم و دکتر دکتر می کردیم و با چیز چیز اونارو مسخره می کردیم و اون ور خیابون هم اونا بودن و دکتر ماره با حموم نرفتن مسخره می کردند اصلا فضای خوبی نبود یک ماشین می دیدم که عکس احمدی نژاد چسبونه کلی حال می کردم؛ تا این که فتنه شد و ......................................................................................................
اگه وقت کردم یک بار مفصل می نویسم که چه شد و چه دیدم تو همین تجریش.
امسال هم رفتم تجریش مهدی حسین جاویدان دیدم شور نشاط خیلی کمتر بود تقریبا همه طرفدار روحانی بودند ولی راستش اینا احساس نمی کردم برای تبلیغ اومده بودند اومده بودند تا فضای پیدا کنند که لش بازی در بیارند ولی جو امنیتی سنگینی بود کار خاصی نمی تونستند بکنند بندگان خدا خیابون پر از بسیجی و پلیس بود....
خدایش نگاه کن عمر چقدر سریع میگزرد انگار دو روز پیش بود که داشتیم از احمدی نژاد با جون دل حمایت می کردیم و حالا باید به همه بگیم که به پیر به پیغمر این جلیلی احمدی نژاد نیست و از اون آدم تر است
ولی همه اینها بازی خدا است که ببینه من چه می کنم امشب فکر می کردم که مثل برق باد دوران احمدی نژاد گزشت ولی من به چه رسیدم در این زندگی؟ آیا تقوی بیشتری به دست آوردم؟ آیا از نظر معنوی رشدی کردم؟ به جای این هشت سال سرمایه که خرج کردم ولی جوابی که به خودم می دادم اصلا راضی کننده نبود، تاسف بار بود، گریه آور بود.... الذین ضل سعیهم فی الحیات دنیا و یحسبون انهم یحصنون صنعا.... خدایش به هیچی نرسدم که بخام.....
از خدا میخام کمکم کنه، این جوره که پیش میرم ....
خدایا تقوا به ما بده....
خدایا کمکمون کن بتونیم دینمون به انقلاب اسلامی ادا کنیم...
هی هی هی....
بسم الله الرحمن الرحیم
چند وقتیه دوباره خیلی کارام زیاد شده این جوری راضی نیستم زیاد
ماه رجب شروع شده این دنیای مدرن انقدر آدم سرگرم خودش میکنه که اصلا آدم نمی فهمد رجب کی اومد و کی رفت اعتقادم بر اینه که خدا این سه تا ماه قرار داده که انسان کمی به خودش برگرده و آدم شود عمر لامسبم که مثل برق میگزه و آدم نمیفهمه چی شد
هنوز باورم نشده که دانشجو شدم به خودم نگاه می کنم و میبینم که سال بالای هستم
فقط خدا کنه جوابی برای این عمر که داره به غفلت میگزره فردا داشته باشیم
خدایا کمکم کن آدم شیم...
امام صادق علیه السلام:
مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْکَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه
بعضی وقتا که وضعیت جمهوری اسلامی ایران و دشمنانش می بینم احساس می کنم تشخیص حق حتی خیلی ساده تر از زمان حضرت امیر است چون اون زمان دشمن کافری به صورت ظاهری برای مردم نبود که طرفداری اون از گروهی حق بودن گروه مقابل را نشان دهد.
وقتی بعضی از دوستانم می بینم که واقعا دغدغه اسلام دارند و زیاد میانه خوبی با جمهوری اسلامی ایران ندارند خیلی برام عجیبه، آخه داداش گلم یک سری به رسانه های خارجی بزن ببین تا ما یک مشکلی پیدا می کنیم کیا خوشحال میشن، مگه دشمنان امام حسین به غیر از این کافرای خارجی و این بی دینهای که از ایران اول با نیت بی دینی بعد چیز های دیگر فرار کردن هستند به نظرم میدان خیلی روشن و واضح است و این حجم زیاد تبلیغات بعضی هارو بد جوری کور و کر کرده.
وقتی این رسانه های خارجی می بینم از طرفی هم خوشحال میشم که جمهوری اسلامی ایران چقدر خار چشم دشمنای اسلام است همه بی دینا دست به دست هم دادن که جمهوری اسلامی نباشه ولی کم آوردن، دارن پر پر میزنن عده زیادی نشستن از ما یک اشکال پیدا کنن بعد در تمام شبکه هاشون پر کنن و تخریب کنن.
نمیگم ما مشکل نداریما ولی جهت گیری کلی جمهوری اسلامی قاعدتا باید درست باشه که این جوری دشمنای اسلام سوزنده
به نظرم ساده انگارانه است که تصور کنیم این خوشگلایی که تو این شبکه های خارجی دارن صبح و شب مارو میزنن دلشون واقعا برای ما می سوزه خوبه حد اقل تابلو نشان می دهند که هیچ قرابتی با اسلام ندارند متاسفانه بعضی از آدمای مذهبی ما هم سر خط های فکریشون از اینا می گیرند.
من به شهید بهشتی ارادت ویژه ای دارم یکی از دلایلش این جمله معروف امام در باره اون شهید که :بهشتی خار چشم دشمنان بود این خیلی ارزش داره که مسلمان بودن ما خار چشم دشمنان باشد همان جاذبه و دافعه علی علیه السلام.
باید حواسمان باشد آن زمانی دشمنان می توانند بر ما مسلط شوند که میزان دین داری مردم را بتوانند کاهش دهند چون هیچ گاه دین اسلام با این گروه سازگاری ندارد
فى الکافى، عن الصّادق (علیهالسّلام)، قال: انّ اللَّه تعالى لیحفظ من یحفظ صدیقه
حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند: خداى متعال حفظ میکند آن کسى را که رفیق خود را حفظ کند.
مراد، حفظ جسمانى نیست فقط یعنى آبروى او را حفظ کند، شخصیت او را حفظ کند، جهات او را حفظ کند مراعات کند. خدا یک چنین کسى را حفظ میکند. این پیوندهاى برادرى و رفاقت و انس و اخوت، در اسلام اینقدر اهمیت دارد. شما ملاحظهى رفیقتان را میکنید، او را حفظ میکنید، خداى متعال در پاداش این عمل، شما را حفظ میکند. البته حفظ کردن رفیق معناش این نیست که انسان از گناه او، از خطاى او دفاع کند؛ کما اینکه در این کارهاى حزبى و جناحى و خطى و این چیزها معمول است که اگر خطائى هم از کسى سر بزند، چون با آنها همجبهه است، همخط است، همحزب است، همگروه است، باید بایستند پایش دفاع کنند؛ نه، این مراد نیست؛ این حفظ او نیست؛ این در واقع مخذول کردن او، بدبخت کردن اوست و خود؛ بلکه مراد، حفظ آبروى مؤمنى است که برادرى ایمانى با انسان دارد. جامع، برادرى ایمانى است.
یک عزیزی برام پیامک جالبی زده بود رمز نو شدن را باید آموخت و گرنه بهار یک فصل تکراریست ترکیب این پیامک با اون روایت نورانی که میگه آن روزی عید هست که در آن روز گناه نشه نکات جالبی به آدم میگه...
واقعا اون زمانی نوروز برامون عید میشه که نقطه شروع ترک یک عادت زشت یا شروع یک عادت پسندیده باشه
خدا توفیق بده...
ایشالا امسال برا هممون عید باشه...مخصوصا که فاطمیه است...
جای دوستان خالی امسال خدا لطف کرد و به اردوی جهادی مشرف شدم
یک نکته مهم تو این جور اردو ها اینه که سبک زندگی آدم برای چند روزی تغییر می کند، آدم در زندگی عادی، در دنیایی برای خودش زندگی می کند که پی به ایراد ها و مشکلات خود نمی برد چون همه چیز تقریبا ثابت و تکراری است و چالشهای درونی خود را در فضای عادی احساس نمی کند فقط در نتیجه رفتار خود دچار مشکل می شود ولی علت مشکل را نمی فهمد این اردو ها چون سبک زندگی انسان را تغییر می دهد این ایراد ها مشهود می شوند زیرا با این فضا سازکاری ندارد و این عدم سازگاری باعث نمایان شدن ایراد می شود فقط نیاز است که انسان کمی به خود و رفتار خود توجه بیشتری داشته باشد معمولا فضای ساکت، طبیعت جذاب و آسمان مبهوت کننده ی که در این اردو ها هست می تواند کمک بیشتری به ما کند تا بتوانیم به رفتار خود بیشتر فکر کنیم و راه کار اصلاح را کشف کنیم خوب در این جور اردو ها آدم لحظاتی از جمع جدا شود و درون خود فرو رود
شاید یکی از علت هایی که بزرگان ما به سفر سفارش کرده باشند این باشد
شاید آن فکری که ثواب زیادی برایش در روایات ذکر شده باشد هم این نوع تفکر باشد...
بعضی وقتا انقدر در زندگی سر آدم شلوغ می شود که دیگه وقتی برای فکر کردن پیدانمی کند چه برسه به این که بخاد بنویسه
خدا توفیق بده...
دیشب با بچه ها رفته بودیم سینما یک فیلم جشنواره را دیدیم فکر کنم اسمش آفتاب، مهتاب، زمین بود.
چندی قبل مطلبی در باره ملاک ارزیابی نوشته بودم که با در دست گرفتن ملاک های ارزیابی دیگران می توان دیگران را هدایت کرد بعد این سینما فهمیدم که از آن بد تر تغییر ذائقه مردم است با این تفاوت که تغییر ذائقه ربط دارذ به ضمیر نا خود آگاه دارد اما ملاک ارزیابی نسبتا خود آگاه تر است.
این فیلم به نظرم از این جهت که درباره آدم های صحبت می کرد که معمولا ما اونارو اصلا نمی بینیم، و نکات اخلاقی خوبی هم داشت فیلم نسبتا خوبی بود. ولی مردم بیشتر عادت کردن تو سینما فیلمی ببینن که موضوعش یک چیز اخلاقی بد باشه یا موضوعش حول و حوش یک بچه پول دار بگرده فیلمی که ربطی به پابرهنگان نداشته باشد و بیشتر در باره مرفحین بی درد باشد.
این سه رفیقی که با هم رفته بودیم سینما و از نظر من هر کدام نماد یک گروه انسان بودند کاملا از این فیلم بدشون اومد و اصلا این نکات محتوی و ارزشی فیلم به چشمشون نیامد.
اینجا احساس کردم یک تغییر یا بهتر بگم هدایت ذایقه ی قوی در کشور ما بوجود آمده که این می تواند خطرناک باشد، ارزش های غرب جذاب و قوی در ذهن افراد احساس شود و ارزش های خودمان لوس و بی روح احساس شود این یک نوع بردگی و پیروی کور کورانه را بوجود می آود در این صورت طبیعی است که نوع لباس پوشیدن ما عوض شود و حتی یک موقع لباس پاره در نظر ما جذاب جلوه کند این تبعیت کورکورانه مدرن است.